
معصومی تهرانی، ادیب مسعودی دیگر (۳)
پس از آنکه شبانگاه خانه ادیب مسعودی را سنگ باران کردند، او مجبور می شود تا شبانه با خانواده اش به بروجرد فرار کند. در بروجرد با خانواده خود در اتاق کوچکی زندگی و با گرسنگی دست و پنجه نرم میکرد.
یک شب فردی ناشناس در حالی که صورت خود را بسته بود در زد و پاکتی را به دست او داد و رفت. در پاکت ۷۰۰ تومان که در آن زمان پول زیادی بود قرار داشت. در نامه ای که داخل پاکت گذاشته شده بود این پیام دیده می شد: “ما دیدیم مسلمین تورا مورد اذیت قرار می دهند، لذا بعنوان دستی از غیب، کمکت کردیم”.
یک ماه بعد باز هم همان مرد نقاب دار به درب منزل آمد و همان جریان تکرار شد. اما در ماه سوم فرد ناشناس چهره خود را گشود و ادیب مسعودی متوجه شد که او محمود مطلق است.
محمود مطلق، یک یهودی بود که خود را بهایی معرفی می کرد و پدرش برای او وهمه برادرانش اسامی اسلامی گذاشته بود.
محمود مطلق گفت: ما بهایی هستیم و به داد درماندگان میرسیم. در ده شایع شده است که تو بی دین هستی و مردم می خواهند تو را بکشند، زودباش فرار کن و با لباس و عمامه ات به آدرسی که می دهم برو.
ادیب مسعودی از شدت ترس، خانواده اش را در بروجرد گذاشت و به آدرس یاد شده در تهران رفت. او بعدا فهمید آدرس متعلق به احمد مطلق، برادر محمود، است.