
گفتگوی سیامک زند درباره بهائیگری
اخیراً (اکتبر ۲۰۱۵) ویدئویی در یوتیوب منتشر شده شامل گفتگوی جلیل مرتضوی (مقیم بوستن آمریکا) با سیامک زند، روزنامهنگار قدیمی ایرانی مقیم تورنتوی کانادا، درباره فرقه بهائی در شبکه «یو اس ایران تی. وی.». فیلم گفتگوی فوق در این آدرس قابل دستیابی است:
http://bit.ly/1M3LxbY
صحبتهای آقای سیامک زند:
خانواده سیامک زند در زمان ناصرالدین شاه، به دلیل شورشها و فعالیتهای تروریستی بابیها، بهمراه حسینعلی نوری (بهاءالله بعدی) از ایران رانده شدند. پدربزرگ مادر سیامک زند، میرزا محمود کاشی، پسر کلانتر کاشان بود از ایل زند که زمان زندیه در شیراز بودند.
پدر سیامک زند در سال ۱۸۸۸ در روستایی در لبنان به دنیا آمد. پدربزرگ پدر سیامک زند را به عکا نزد حسینعلی نوری میبرد و ۵ لیره طلای عثمانی به او میدهد برای نامگذاری و بهاء اسمش را میگذارد «جمیل». مدعی بود لوحی هم از بهاء دارد که خانوادهاش پس از مرگ او پیدا نکردند.
سیامک زند تاریخ بهائیت را شفاهاً از نسلهای قبل خود فراگرفته است و در واقع حامل خاطرات آنهاست.
پدربزرگ مادرم جوان بیست سالهای بوده که تحت تأثیر دو بابی قرار میگیرد و او را با خود به بغداد میبرند. در پی اختلاف میان یحیی صبح ازل و برادرش حسینعلی نوری دولت عثمانی صبح ازل را به قبرس و بهاء را به عکا تبعید میکند. پدربزرگ مادر سیامک زند بهمراه جوانی بنام محمد آلرضا، پدربزرگ امیرعباس هویدا، جزو پیروان بهاء بودند و با او به بغداد و ادرنه و عکا میروند.
محمدرضا قناد (آلرضا) نام فامیلیاش قناد نبود. او و میرزا محمود کاشی، باجناقش (پدربزرگ مادر سیامک زند)، شیرینیپزی بلد بودند. آنها در ادرنه برای تأمین مخارج حسینعلی نوری شیرینیپزی باز میکنند.
این دو باجناق از مقربین بهاء بودند و در بستر مرگ بهاء نیز حاضر بودند. وصیتنامه حسینعلی نوری را میبینند و میشنوند. بهاء در زمان مرگ وصیت میکند که غُصن اکبر یعنی عباس افندی و سپس غُصن اصغر یعنی برادر کوچکترش خلافت را به دست بگیرد. بعداً دختر عباس افندی، که مادر شوقی ربانی بود، با تزویر در وصیتنامه بهاء دستکاری میکند و قدرت به جای برادر کوچکتر عباس افندی منتقل میشود به شوقی. این دومین انشعاب است. شوقی با مری ماکسول کانادایی ازدواج میکند و از طریق نفوذ سیاسی و ثروت زیاد خانواده ماکسول قدرتش را تثبیت میکند.
بهائیان در عکا باغی داشتند بنام «باغ رضوان» که امروزه جزو اماکن متبرکه بهائیان است.
پدربزرگ هویدا (محمدرضا آلرضا) با پدربزرگ سیامک زند باجناغ بودند یعنی مادر سیامک زند نوه خاله امیرعباس و فریدون هویدا بود. هویدا به مذهب اعتقاد نداشت و از نظر دینی بهائی نبود ولی پدرش، حبیبالله عینالملک، بهائیزاده بود. هویدا برادری هم داشت بنام جلیلالله که ۵-۶ پسر و یک دختر داشت که همگی تحصیلکرده بیروت بودند و پس از بازگشت به ایران مشاغل مهمی داشتند به دلیل تحصیلاتشان.
عامل اصلی به قدرت رسیدن بهائیان در ایران اقتدار عبدالکریم ایادی، طبیب مخصوص شاه، بود. در دوره ۱۳ ساله نخستوزیری هویدا حداقل ۱۰ بهائی جزو وزرایش بودند ولی به این دلیل نمیتوان گفت هویدا بهائی بود و رشد اینها به دلیل مراکز قدرت دیگر بود نه هویدا.
پس از انتقال قدرت به شوقی افندی، عدهای مثل پدر و عموی مادرم که شاهد وصیت حسینعلی نوری بودند که بعد از عباس افندی برادر کوچکش باید رهبر شود، اعتراض کردند و شوقی افندی اینها را از فرقه طرد کرد بعنوان «ناقضین عهد»
سیامک زند میگوید: «آئین بهائی آئین پر از آنتریک، پر از خنجر زدن از پشت به همدیگر است. مشکل ما با تاریخ سیاه این فرقه است [نه عقایدشان]. اینها ادعا میکنند که سیاسی نیستند در حالی که فرقهشان از بدو تشکیل تا الان یک فرقه سیاسی بوده و بیشتر کارهاشان جنبههای سیاسی دارد. چرا راه دور برویم. یکی دو هفته پیش مصاحبهای داشتیم درباره آقای مازیار بهاری و فیلم ایشان. ایشان الان دست بسته در اختیار دستگاه تبلیغ بهائیان قرار گرفته و بهش حقوق میدهند که برای اینها تبلیغ کند. بگذریم از این موضوع. فیلمی از دادگاه هفت نفر بهائی [پخش شده] که محفل بهائیان بوده و در ۱۳۶۰ دستگیر شدند و به جرم فعالیت علیه جمهوری اسلامی و به نفع اسرائیل محاکمه کردند و هفت نفرشان را یکجا اعدام کردند. یک عده از اینها من بچههاشون را میشناسم و بعد از ۳۴ سال این فیلم پخش شده. بنده خودم در سال ۱۳۵۹، در آن زمان، [در ایران] زندان بودم. بعد از جریان ۷ تیر ۱۳۶۰، که دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجر کردند، انتقام وسیع…
در گفتگوی آقای سیامک زند چند سهوالکلام دیده میشود. شوقی شوهر دختر عباس افندی نبود، پسر ضیائیه خانم، دختر بزرگ عباس افندی، و میرزا هادی شیرازی بود.